رها میشوم

ساخت وبلاگ
کفشهایم را میپوشم 

و در زندگی قدم میزنم

من زنده ام و زندگی

ارزش رفتن دارد.. 

 

آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم

گوش ناامیدی را کر کند

خوب میدانم که گاه کفشها،

پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد

اما من همچنان خواهم رفت

زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد

ماندن در کار نیست

گذشته های دردناک را رها میکنم 

و به آینده نامعلوم 

نمی اندیشم

ولی این را میدانم؛

گذشته با آینده یکسان نیست

زندگی نه ماندن است نه رسیدن

زندگی به سادگی رفتن است

به همین راحتی،

زندگی چقدر آسان است…

زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد..

 

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ 

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ…

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …

ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ

قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم؟؟ تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد

اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم......

 

 

 

 

خسته ام.....درست به اندازه تمام این سالهاولی تاکی بشینم غصه بخورم میخوام رها بشم از گذشتم میخوام بپذیرمش باهاش کناربیام اگه بخواد اینجور پیش بره چند سال دیگه هم به خودم میگم هیچی نشدم یا به هیچکدوم ازهدفام نرسیدم میخوام فرض کنم یه دختر ۱۵ساله ام وتازه میخوام براهدفهام تلاش کنم هرچند سخته ولی دیگه نمیتونم همش بشینم غصه بخورم برای دردام هرروز بشینم آهنگ غمگین گوش بدم یه بار نمازمودرست نخونم وازخدا انتظارمعجزه داشته باشم خدا معجزه روهم به کسی میده که قدم از قدم برداره نه کسی مثل من میخوام عوض بشم میدونم یه دفعه نمیشه ولی هرروزمیخوام بهتر شم میخوام همه ی آدمهایی که درحقم بدی کردنو یکی یکی ببخشم چون فکر بهشون باعث آزارخودم میشه میخوام فردا صبح ساعت 6بیدارشم نمازمو بخونم وشروع کنم یه روز جدید ....... میخوام برای رویاهام بجنگم  میخوام ازنو متولد بشم.....

روز تولدجدیدم پنجشنبه ۱۸آذر ۹۵

 

 

تبسم سرد من...
ما را در سایت تبسم سرد من دنبال می کنید

برچسب : رها میشوم,رها ميشوم,رمان رها میشوم, نویسنده : tabasomsardmana بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 20:35